پاییز که ازراه می رسد
خاطرات جان دوباره میگیرند
روی صحنه ذهنم
شروع به بازی میکنند
ومن تماشاچی تنها و همیشگی آنها
با بعضی می خندم ، بابعضی گریه میکنم
پاییز
باران
فرش رنگارنگ خیابان
صدای خش خش برگها
همه و همه برایم شعرزندگی می خوانند
برای من سال نو باپاییز آغاز می شود
