عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود
بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از
موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکردبراى
اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد
کاش میشد بوسه ها را قاب کرد مثل نامه سوی هم پرتاب کرد کاش میشد عشق را تقسیم کرد مثل تک شاخه گلی تقدیم کرد
افتاده اگر به خاک دیدی از شاخه جدا شقایقی را یا در دل موج سهمناگین توفان بشکسته قایقی را ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 85 صفحه بعد
شما از 1 تا 20 چه نمره ای به وبسایت میدهید؟
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پلاک 10 و آدرس plak10.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS